خدا و من...
گفتم خدایا از همه دلگیرم.
گفت: حتی از من؟
گفتم: نگران روزیم.
گفت: آن با من.
گفتم:خیلی تنهایم.
گفت: تنهاتر ازمن؟
گفتم: درون قلبم خالیست.
گفت:پرش کن از عشق من.
گفتم: دست نیاز دارم.
گفت: بگیر دست من.
گفتم: از تو خیلی دورم.
گفت: من از تو نه!
گفتم: آخر چگونه آرام گیرم؟
گفت: با یاد من.
گفتم: با این همه مشکل چه کنم؟
گفت: توکل به من.
گفتم: هیچ کس کنارم نمانده!
گفت: به جز من!
گفتم: خدایا چرا اینقدر میگویی من؟
گفت: چون من از تو هستم و تو از من
[ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 10:6 صبح ] [ ستا ره ابوترابی ]