دولت عشق
گفت : فقیرم
گفتند: نیستی
گفت:فقیرم باور کنید
گفتند:نه نیستی
گفت:شما از حال و روز ما خبر نداری
و حال و روزش را تعریف کرد که چقدر دست هایش خالی است و چه سختی هایی
شب و روز می کشد ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.
گفت که به خدا قسم چیزی ندارم
گفتند:صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که ازما متنفری,از ما فرزندان محمد(ص)؟
گفت:نه به خداقسم نه
هزار دینار؟
نه به خداقسم نه
ده ها هزار
نه باز دوستتان خواهم داشت.
گفتند: چه طور می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی چه طور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما,در دارایی تو هست
[ شنبه 92/2/28 ] [ 7:4 عصر ] [ ستا ره ابوترابی ]